پیشینهی روزنامهنگاری زنان در افغانستان معاصر
از روزهایی که نشریهی «ارشادالنسوان» در برگهای نازک پستهایفام، در دارالتحریر شاهی کابل در سال ۱۳۰۰ هجری شمسی چاپ میشد تا امروز چیزی بیش از یک قرن میگذرد. زنان افغانستان برای نخستینبار در جریانی منطقهای در این دوران ـ هرچند کوتاه ـ با ورود به عرصهی مطبوعات صدا و فضا و نمایندگانی در سپهر اجتماعی ـ سیاسی یافتند. انتشار ارشادالنسوان بهعنوان جریدهی اختصاصی زنان، در شرایطی که بخش عمدهی زنان در بستر پراختناق طبقاتی، سیاسی و اجتماعی وقت امکان خواندن و نوشتن نداشتند، گواه روشنی از وجود اراده و آگاهی در میان اقلیت نخبهی زنان طبقهی حاکم برای پایانبخشیدن به سکوت و سوق بهسوی سخن است.
با توجه به نام جریده، خاستگاه طبقاتی و بررسی محتوای آن، میتوان دریافت که دغدغهی موسسان الزاما فرای بازنمایی واقعیتها و نقشهای جنسیتی رایج در بارهی زنان افغانستان نبوده است. مستندات اما گویای این واقعیت است که تاسیس جریده، نخستین مواجههی بیواسطه و مستقیم زنان افغانستان با ابزاری مدرن برای صدابخشی و بازنمایی جایگاهشان در جامعهی سنتی و نیز پیگیری و بازتاب تحولات زندگی زنان در جوامع پیرامون و مسلمان، ارشادالنسوان را امکانی برای آشنایی با جنبشها و جریانهای پیشرو وقت زنان بدل کرده است.
پسزمینهی طبقاتی و نخبهگرایی موسسان ارشادالنسوان از یکسو و فشارهای نیروهای محافظهکار داخلی و استعمار بیرونی وقت در برابر گفتمان مشروطه-شاهی از سوی دیگر منجر شد که این نشریه دولت و دوامی نیاورد. با اینوجود، اکنون و بیش از گذشت یک سده، ارشادالنسوان هنوز بهمثابهی آستانه و آغازگاهی برای نخستین اعلام حضور زنان در حوزهی روزنامهنگاری در جامعهی بستهی افغانستان در حافظهی جمعی و تاریخی زنان ثبت شده است.
روزنامهنگاری زنان چیست و چه اهمیتی دارد؟
اگر روزنامهنگاری را عرصهای برای بازنمایی واقعیت و روشنگری در بارهی مناسبات قدرت در جهان معاصر بشناسیم، آنگاه روزنامهنگاری زنان شاخهای است که بهطور متمرکز و مستمر به بازتاب و بایگانی مسایل زندگی مادی آنان در سطح فکری، تاریخی، سیاسی و فرهنگی میپردازد. بررسی تاریخ مطبوعات در سطح جهان و افغانستان نشان میدهد که زنان و تاریخ و تجربههای آنان تا پیش از ورود به عرصهی روزنامهنگاری، اموری حاشیهای بهشمار میرفتند و در بهترین حالت بهمثابهی موضوعی برای فعالیت مطبوعات دستهبندی میشدند. تاریخ مطبوعات گواه این واقعیت است که زنان تنها پس از ورود به این عرصه و اشغال فضا در این حرفه، از «موضوع» گزارش به «مولف» آن و از «ابژه» به «سوژه» ارتقا یافتند. از اینرو، روزنامهنگاری بهمثابهی یکی از اثرگذارترین تمهیدات تحقق اندیشه، اراده و آزادی بیان، نقش برجستهای در بسط بیداری فکری، آگاهی سیاسی و بالندگی اجتماعی زنان در عرصههای سیاسی، اجتماعی و تاریخی داشته است. سیر حرکت حضور زنان از پیرامون به متن از مسیر مطبوعات، روزنامهنگاری زنان را به الگو و امکانی برای بازتعریف و بازشناسی موقعیت فعالانهی آنان در برابر جبرِ امرِ واقع تثبیت کرده است.
روزنامهنگاری زنان، چه نسبتی با مسالهی قدرت و سیاست جنسیت دارد؟
روزنامهنگاری از دیرباز حرفهای مردانه و بنابراین حوزهای جنسیتمحور بوده است. بهدلیل جوهر آن که در معنایی بروزرسانی و بیان واقعیتهای اجتماعی است، همواره در نسبت مستقیم با مناسبات و روابط قدرت قرار داشته است. بسط و بازنمایی مقوله و مصداقهای نابرابری، سرکوب ساختاری، عدالت جنسیتی ـ صرف نظر از ماهیت نظامهای حاکم سیاسی ـ در جامعهای که مسالهی عاملیت و مشروعیت گروههای اجتماعی فرودست بر اساس هویت و جنسیت و میزان دسترسی و وابستگی به نهادهای قدرت، با چالشهای عرفی و ساختاری متعددی مواجه بوده است. با اینحال و بهگواه فرازهای تاریخ معاصر، هر دم که فرصت و فضا برای مشارکت حداقلی اجتماعی زنان بهمیان آمده، آنان با ابتکاراتی چون ایجاد رسانههایی با محوریت مسالهی زنان، شکلی از کنش را با ورود به قلمرو زبان، معنا و بیان رقم زدهاند. زنان روزنامهنگار با اشغال فضا در عرصهی مطبوعات، تولید روایتهای متمرکز و مرتبط با مسایل زندگی زنان در حوزهی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، افزون بر مشاهدهپذیر کردن این روایتها، به تجربیات زیستی زنان اعتلا و اعتبار بخشیدهاند.
روزنامهنگاری زنان، چه پیوندی با مقاومت بومی و منطقهای دارد؟
چنانچه اشاره شد، روزنامهنگاری زنان همزمان که امکانی برای شناخت بسترهای تاریخی و درک سازوکارهای اجتماعی در مسیر برابری بهدست میدهد، میتواند سندی بر درک انگیزه و ارادهی آنان در امر مقاومت، مشارکت و عاملیت در برابر مظاهر متکثر سرکوب در مقاطع تاریخی و مادی باشد. با استناد به این رویکرد، میتوان تلاشهای روزنامهنگاران زن در افغانستان را در قالب شکلی از کنش و مشارکت جمعی و حتا صنفی فهم کرد. این مساله خاصه در تجربهی چهار سال پسین که زنان بهگونهی ساختاری از حوزهی عمومی حذف شدهاند، مصداق بارزی یافته است.
ایجاد و استقرار چند پایگاه رسانهای دیجیتالی با محوریت مسالهی زنان، گواه بر این مدعا است که با وجود تمام موانع و محدودیتها، با اشغال فضا و صدا در رسانه، روزنامهنگاری بهمثابهی ابزار مقاومت نمادین در بازنمایی موقعیت پیچیده و اشکال مقاومت روزمرهی زنان در برابر سیاستهای ساختاری حذف، کنترل و سرکوب بدل شده است. بهواسطهی جوهر این حرفه که مواجههی مستمر با «حاد واقعیت» است، روزنامهنگاران زن در افغانستان، منطقه و جهان جزو نخستین گروههایی بوده و هستند ـ که در صورت حفظ استقلال حرفهای ـ سازوکار و ماهیت قدرت در نظامها و گفتمانهای تمامیتخواه و سرکوبگر را دریافته و افشا میکنند: این واقعیت که بنیاد هر شکلی از قدرت قهری و استبدادی بر جعل و مصادرهی واقعیت در بارهی گروههای اجتماعی سرکوبشدهای چون زنان، دگراندیشان، دگرباشان و… بنا شده است.
آکادمی مطالعات زنان افغانستان (اوسا) با درک ضرورت برقراری نسبت میان روایت، عاملیت و مقاومت (بومی)، پروندهی روزنامهنگاری زنان در افغانستان معاصر را گشوده و فرازهای تاریخی این حوزه را در منابع تاریخی و مستند موجود مطالعه کرده است. مطلب کنونی مدخل این پروندهی مطالعاتی است که به ترتیب در اوسا منتشر خواهد شد.