Skip to content
زمان مطالعه: 4 دقیقه
از دانش متعارف تا دانش متمرد؛ نقشه‌‌ی راهی به‌سوی رهایی
زهرا موسوی

بخش نخست
در عصر حاضر که دانش از حوزه‌های اصلی تولید و بازتولید گفتمان‌ها و پارادیم‌های مسلط قدرت در شمال جهان هست، ما مردمان مناطق پیرامونی به چه سنخ دانش یا دانش‌هایی به‌مثابه‌ی دانش بدیل نیازمندیم؟ چه رویکردی می‌تواند تسهیل‌گر مداخلات نظری ـ سیاسی رهایی‌بخش به‌هدف بررسی امکان تولید دانش در سپهر تجربه‌ی مقاومت/سرکوب گروه‌های اجتماعی پیرامونی در جنوب جهانی باشد؟ اگر دانش مسلط و موجود را بخشی از دستگاه تولید حقیقت و در خدمت بقا، معنا و مشروعیت نزد نظام‌های سلطه بشناسیم، دانش شورشی چه دانشی است و از دل چه متن و مناسباتی بیرون می‌شود؟ گروه‌ها و طبقات اجتماعی سرکوب‌شده و فرودست چه نقشی در تولید و تبیین و تکثیر این دانش دارند؟ دانش برآمده از دل مبارزه چه دانشی‌ است؟ زنان جنوب جهان خاصه زنان افغانستان و مقاومت تاریخی‌شان در برابر اشکال متکثر سرکوب داخلی و بیرونی چگونه و با چه بالقوگی‌ای می‌تواند در این فرایند نقشی داشته باشد؟

این‌ها تنها چند نمونه از پرسش‌های بنیادی‌ای اند که شالوده‌ی فلسفی اوسا بر آن اساس بنیان‌گذاری شده است. از جنگ سرد بدین‌سو، بازنمایی یک‌سویه‌ و قربانی‌محور زنان افغانستان زیر نام «زن افغان»[۱] در مطالعات فمینیستی هویت‌محور و غرب‌گرا، نظام دانش و معرفتی‌ را تثبیت می‌کند که از بازنمایی‌های کلیشه‌ای فراتر نمی‌رود. اوسا تلاش می‌کند که با عبور از این اسطوره‌سازی‌ هویتی، امکان بازبینی و بازخوانی پیچیدگی موقعیت زن افغانستان را از منظر «تقاطعی» در بسترهای مادی، تاریخی و طبقاتی آن بازیابد و بدین‌وسیله به درک روشنی از تضادهای بومی و درونی آن نایل آید. به این من‍ظور و به‌هدف شناخت بلقوگی‌ها و برقراری پیوند میان میدان نظری و عملی در این تحلیل به‌سراغ معرفی مطالعات فرودستان به مثابه‌ی چارچوب نظری‌ای رفته است که می‌تواند به این مهم جامعه‌ی عمل بپوشاند.

مطالعات فرودستان، فتح بابی به‌سوی جنوب جهان
به‌رغم پیشرفت‌های به میان آمده در حوزه‌ی آکادمیا، هنوز ورود به حوزه‌های نظری و مطالعاتی، امتیازی جغرافیایی و طبقاتی به‌شمار می‌رود. با این‌حال و با رونق نظریه‌های رهایی‌بخش در علوم اجتماعی، حوزه‌های میان‌رشته‌ای چون «مطالعات جنسیت»[۲] و «مطالعات زنان»[۳] بیش از همیشه در مسیر تکوین و تکامل‌ دچار تحول شده است. برای نمونه، می‌توان به ظهور گروه مطالعات فرودستان به‌مثابه‌ی پروژه‌ای فکری، ضد استعماری، تاریخ‌نگارانه و انتقادی به اوایل دهه‌ی هشتاد میلادی در هندوستان اشاره کرد. «مطالعات فرودستان» چنان‌چه از نام‌اش پیدا است، نقطه‌ی عطفی در تاریخ دگردیسی مطالعات اجتماعی در عصر حاضر به‌شمار می‌رود که خاستگاه آن برخلاف جریان‌های غالب نظریه‌پردازی به جنوب جهان و نه شمال جهان باز می‌گردد. مراد از این تقسیم‌بندی تفکیک جغرافیایی نیست، بل به شاخص‌های ژئوپلیتیکی مشمول میزان دسترسی کشورها به منابع اقتصادی، نظامی و سیاسی اشاره دارد و به اصطلاح‌ به «اقتصاد سیاسی»[۴] آنان استناد می‌کند.

شماری از اندیشمندان، تاریخ‌نگاران و نظریه‌پردازان هندی از جمله رنجیت گها[۵] با الهام از نظریه‌هایی انتقادی‌ متفکرانی چون آنتونیو گرامشی، نظریه‌پرداز مارکسیست ایتالیایی درباره‌ی تاریخ از پایین و از زبان محذوفان و فرودستان، با انتشار سلسه‌مقالاتی ذیل عنوان: «مطالعات فرودستان، نوشتن از تاریخ و جامعه‌ی جنوب آسیا»[۶]، رویکرد تازه‌ای را روی دست گرفتند. آنان برخلاف جریان کلان‌روایت‌ها و پارادایم‌های مسلط در تاریخ‌نگاری و روایت‌سازی‌های ذیل آن، حوزه‌ی تمرکزشان را بر ثبت و تبیین تجارب زیستی گروه‌‌های اجتماعی در پیرامون تثبیت کردند. نتیجه‌ی این چرخش نظری، تولید دانشی بود که در خلال سال‌های ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۵ میلادی در انتقاد به تاریخ‌نگاری طبقاتی، نخبه‌‌محور، مرکزگرا و استعماری حاکم در هند پدید آمد، اما در دهه‌ی نود میلادی با نقدهای امثال گایاتری اسپیواک[۷]، متفکر و فیلسوف هندی، در اثر شناخته‌شده‌اش به‌نام «آیا فرودستان می‌توانند سخن بگویند؟»[۸] آستانه و افق‌های آن به‌سوی مطالعات جنسیت و تحلیل‌های پیش‌رو از مناسبات قدرت در سراسر جهان خاصه جنوب جهانی گشوده و گسترده شد. اسپیواک در این اثر به‌سراغ سوژه‌ی زن هندی در آیین و مناسک سوزاندن وی پس از مرگ شوهر می‌رود و هشدار می‌دهد که در صورتی که مفهوم فرودست و پیچیدگی موقعیت تاریخی او در بستر و متن تضادهای مادی هم‌چون گفتمان استعماری، خشونت معرفتی[۹]، سرمایه‌داری، پدرسالاری و… تدقیق نشود، افزون بر سیاست نمایندگی خطر بازتولید نگرش‌های دوقطبی، نخبه‌گرایانه و هژمونیک هنوز پابرجا خواهد بود.

مطالعات فرودستان و مساله‌ی زنان افغانستان
پس از چند دهه از ظهور شاخه‌ی «مطالعات فرودستان»[۱۰]، اکنون شاخه‌ی «مطالعات علوم انسانی»[۱۱] را می‌توان به قبل و بعد از ظهور آن تقسیم کرد. مطالعات فرودستان دهه‌ها است که مسبب چرخش نظری‌ ژرفی در نحوه‌ی دیدن، اندیشیدن، فهمیدن و در فرجام، انقلابی در نوشتن در مورد دانش، بدن و زبان در سپهر علوم انسانی در بستر به‌ اصطلاح جنوب جهانی شده است. بدیهی‌ است که این رویکرد نظری به‌مثابه‌ی شاخه‌ای مهم از «مطالعات پسااستعماری[۱۲]»، در مطالعات جنسیت به‌طور عام و مطالعات زنان به‌طور خاص نیز تاثیرگذار بوده است. مطالعات فرودستان با درونی‌ساختن معنای دانش، یعنی برقراری پیوند میان نظریه (تئوریک) و تجربه (پراتیک) با اتکا به بازخوانی  و بازاندیشی آن، زمینه‌ی استفاده‌ی بدیع و خلاقانه از ابزارهای نظری و عملی‌ای چون زبان، معنا، منطق…  را در زمینه‌های مطالعاتی هم‌سویی چون مطالعات زنان به دست داده است. مطالعات زنان در منطقه‌ی ما و سایر مناطق در جنوب جهان، اکنون پیرو گرایش و نگرش مطالعات فرودستان می‌تواند به تحلیل تجارب چندوجهی زنان در بیرون از دایره‌ی نظریه‌پردازی غربی و مناسبات مادی و تاریخی آن بپردازد که پیش از آن میسر نبود.

ژنولوژی به‌مثابه‌ی دانشی بدیل و بومی
برای نمونه خوانش‌های فمینیستی رهایی‌بخش در تحلیل مبارزات زنان کورد با تأسی از نگرش‌های نقادانه و پیش‌روانه‌، با تمرکز بر مطالعه‌ی دقیق شیوه‌های تاب‌آوری، روایت‌گری و تجربیات زیستی زنان کورد، دانش بدیلی را زیر نام «ژنولو‌ژی»[۱۳] معرفی کرده‌اند. ژنولو‌ژی در لغت از ترکیب دو وا‌ژه‌ی «ژن» که در زبان کوردی به معنای زن استقاده می‌شود و «لو‌ژی» وا‌ژه‌ی لاتینی که معنای دانش، معرفت یا شناخت را می‌رساند، استخراج شده است. در فارسی این ترکیب به معنای «دانش زنانه» شناخته می‌شود که به شکلی از دانش‌های تجربی در حاشیه و بدیل در برابر دانش رسمی و نظری  در حوزه‌ی جنسیت اشاره دارد.

ژنولو‌ژی با محوریت فهم رویدادهای مرتبط با تاریخ مقاومت/سرکوب زنان در جنوب جهان به‌ویژه در تجربه‌ی مصاف روزمره‌ی آنان با اشکال انحصارگرایانه و درهم‌تنیده‌ی سرمایه‌داری، مردسالاری، هژمونی‌های گفتمان استعماری و… در پی ارایه‌ی آرای رهایی‌بخش به‌هدف تغییر است. این رویکرد فمینیستی با بهره‌گیری و بازخوانی منابع غیردانشگاهی و محلی زنان در تولید دانش به‌سراغ عناصر بومی، ابزارهای عینی و اسطوره‌های باستانی رفته و با ارایه‌ی تحلیل‌های چندوجهی، جامع و پیش‌رو، اشکال تاب‌آوری، کنشگری و مبارزه‌ی جمعی آنان را در برابر مناسبات قدرت موجود فراتر از خوانش‌های استعماری و اروپامحور بازشناسی و بررسی می‌کند. در بخش دوم تحلیل، نویسنده با بهره از همین چارچوب نظری، به معرفی و بررسی وجوه متکثر تجربه‌ی مقاومت/سرکوب زنان در افغانستان معاصر می‌پردازد.


[۱] Afghan Woman

[۲] Gender Studies

[۳] Women’s Studies

[۴] Political Economy

[۵] Ranajit Guha

[۶] Subaltern Studies I: Writings on South Asian History & Society

[۷] Gayatri Chakravorty Spivak

[۸] Can the Subaltern Speak?

[۹] Epistemic Violence

[۱۰] Subaltern Studies

[۱۱] Humanities Studies

[۱۲] Postcolonial Studies

[۱۳] Jineoloji

Picture of زهرا موسوی
زهرا موسوی

زهرا موسوی، نویسنده و پژوهشگر مستقل، در حال حاضر مسئول آکادمی مطالعات زنان افغانستان است. وی بیش از یک‌دهه است که در تقاطع مطالعات جنسیت، مطالعات فرودستان و مقاومت‌های بومی در منطقه می‌نویسد و فعالیت می‌کند.